خیس و بارانی و غمگین پیپ بر لب ،در کافه نشسته ام
کافه از سکوت پر است…
تفال به قهوه میزنم…
تو نمی آیی و من از انتظار خسته ام…
هوای بهار بی تو پر از جهنم است…
تو نیستی
من چه عاشقانه سردم است!
تنگ در آغوشت مچاله کن مرا…
تا قلبم از فراق فریاد نکرده است!
دست مرا بگیر …
تا عشق از نفس نیوفتاده است…
رادیو اسموک
تعداد بازدید از این مطلب : ۳۱۳
2 دیدگاه دربارهٔ «دست مرا بگیر»
ماسترو رحیمی عزیزززززززز خیلی عالی بود
تنگ در آغوشت مچاله کن مرا…
تا قلبم از فراق فریاد نکرده است!
دست مرا بگیر …
تا عشق از نفس نیوفتاده است…
این قسمتش بی نظیر بود