و زمان تلخ تر از قهوه ی تلخ است امروز

بغض ها چاره ندارند، گلوگیر شدند
اشک ها تاب ندارند، سرازیر شدند

جاده هایی که پر از شوق رسیدن بودند
در پس حادثه ها سخت نفسگیر شدند

گرگ ها سیطره دارند به جنگل، وقتی
شیرها زخمی و وابسته ی زنجیر شدند

حق پرواز ندارند کبوتر هایی
که اسیر قفس کینه و تزویر شدند

و زمان تلخ تر از قهوه ی تلخ است امروز
فال های من و تو فاجعه تعبیر شدند

شعرها درد ندارند اگر، شاعرها
با غزلواره ی بی دغدغه درگیر شدند

روزها در گذر و خاطره ها می مانند
و چه زود آمدن ثانیه ها دیر شدند

1 دیدگاه دربارهٔ «و زمان تلخ تر از قهوه ی تلخ است امروز»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *