پیپم را تنفس کردم

کنار پنجره غبار گرفته ایستادم ، پیپم را تنفس کردم
وجرعه جرعه
از گذشته ای نوشیدم
که طعم گسِ قهوه اش
چشمم را پر از اشک
وکنارم را ازتو خالی کرد…

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *