توو زندگی یه روزایی ام مثل امروزه…
سنگین وزن و کُند و چِقِر…
با یه سردرد شیرین و یه بی قراریه بی معنیه یهویی
قهوه و سیگار
چک کردن بیمار گونه یه گوشی بیکار
بهم ریختگی میز کارو
یه میل عجیب به بیرون زدن،
به فرار
به کشیدن هوا توو شُشای قهوه ای مضطرب
و بیرون دادن یه عالمه فکرِ تلمبار
مثل یه جور سوپاپ اطمینان
وسط اینهمه قل قل و جوش و فشار
یه سبکیه موقت
یه پوزخندِ تلخِ بَلَد
و برگشتن پشت میز کار
با یه صورت بی تفاوت که انگار نه انگار
تعداد بازدید از این مطلب : ۱۱
1 دیدگاه دربارهٔ «چای و نسکافه و سیگار»
ماسترو رحیمی عزیز لطفا اینستاگرامتون رو چک کنید من چند ماه دایرکت میدم هنوز جواب ندادین