تو که نباشی …
شعرهایم پیپ می کشند و سرفه میکنند
حالا که درد توی کوچه و خیابان
با من راه می رود
و قهوه می خورد
تب می کنم….
فکر آخرین جمله ام نباش
فکر کن اولین جمله ام کجای شهر ریخت…
رفت…
که حالا شعرهایم معتاد شده اند
درد می گیرد استخوانشان
من خاطر نشان میکنم….
مثل خبر روزانه….
که شش های شعرم
بی تو
سرطان تنهایی گرفته اند…
تعداد بازدید از این مطلب : ۱۵۵
1 دیدگاه دربارهٔ «تو که نباشی»
خیلی زیبا بود