بیخیالی

بایدتمام دغدغه ها را تاکرد روی طاقچه ی بیخیالی گذاشت باید غصه ها را مچاله کرد و از پنجره پرت کرد بیرون اول هفته، یک گوشه دنج میخواهد بایک فنجان قهوه و‌ یک پیپ چاق ‌‌‌…

ادامه مطلب »

باران

باران می‌بارد و من چشم به راهت هستم در پی آتشی ازبرق نگاهت هستم   قهوه و چای و نسکافه مرا گرم نکرد چون به دنبال همان شال سیاهت هستم   شب و تنهایی و سیگار ولی فندک نیست من فقط منتظرشعله‌ی آهت هستم

ادامه مطلب »

کیست

بند دلم پاره شد،کنج دلت جااای کیست … قهوه و فااالم بشو، فال دلت بهر کیست…   ابرم دلم رعد زد،تا که ببارد تراااا… این همه دیوانگی،بابت باران کیست…   فصل دلم تازه شد،غم ز دلم دور شد… فصل بهارم تویی،فصل بهار تو کیست…   نسیم زندگانی،خش خش برگااای پیر…

ادامه مطلب »

صبح اردیبهشتی

سیل بیاید، برف ببارد، طوفان بشود، اصلا، همه ی دنیا را، باد و برف و باران ببرد، به من هیچ ربطی ندارد! وقتی تو، دلم را برده ای. وقتی عشقت، طوفان به پا می کند هر دم. وقتی نبودنت، بارانی ام می کند. وقتی خواستنت، طعم قهوه‌ی گرم در یک

ادامه مطلب »

شهادت امام صادق علیه‌ السلام

دین از تو پدیدار شده حضرت صادق (ع) شیعه ز تو بیدار شده حضرت صادق (ع) از مکتب تو جن و ملک علم گرفتند انسان ز تو دیندار شده حضرت صادق (ع) شهادت امام صادق علیه‌ السلام تسلیت باد

ادامه مطلب »

تهِ فنجانِ قهوه

شنیده بودم میشود از تهِ فنجانِ قهوه آنچه بر تو گذشته را،بیرون کشید آنچه در آینده بر سرت می آید را به وضوح تماشا کرد… شنیده بودم کافیست فنجان را سمتِ قلبت بگیری و سر و ته اش کنی… من حتی شنیده بودم میشود تو را از ته فنجانها پیدا

ادامه مطلب »

اعتراف

فکر می کنم به امروز! به تو! به تمام چیزهایی که از تو خبر می دادند! به میز دنج دو نفره ی کافه! به جای خالیت.. به چای یا دمنوشی که اگر امروز بودی حتمن سفارش می دادی! به قهوه فرانسه ی من که از دهن می افتاد! به حرف

ادامه مطلب »

خوب است

همین لبخندِ کمرنگت برای حال من خوب است نِکو باشد بهار تو،هوای سال من خوب است زدی لبخند اجباری به لبها و نمی دانی که با لبخند با اجبار هم ،احوال من خوب است همین لبخند کمرنگی که از تأثیر آن بر من به گونه چال می افتد،کنار خال من،خوب

ادامه مطلب »

چه شیرین شود قهوه

چه شیرین شود قهوه : چه شیرین شود “قهوه“ اگر نامت بیوفتد ته فنجانم… چه بی امان شود؛ “خنده” اگر تعبیر شوند این فال ها….! رادیو اسموک

ادامه مطلب »

عشق

آمدم برای خودم عشق دم کنم نبودی ، چمدانت هم نبود کمد لباس هایت هم خالی بود عشق را بی خیال شدم، پیپ کشیدم قهوه اماده کردم دو فنجان ریختم و با جای خالی ات به گفتگو نشستم…

ادامه مطلب »