امروز طعم بهار را چشیدم

امروز طعم بهار را چشیدم “تو” هم قدم من بودی و لبخند های کشنده ات را نثار قلب من میکردی…! دلم میخواست چیزی فراتر از دستانت در دستانم باشد… امروز خیابان های شهر بوی خنده های ما را میداد…بوی خاطراتمان… امروز پازل قشنگی بود!منوتو و فقط یک فنجان قهوه …

ادامه مطلب »

دو فنجان قهوه ریختم

مبل‌ها را چیدم پرده‌ها را کنار پنجره قاب‌ها را به دیوار آویختم بعد دو فنجان قهوه ریختم و فکر کردم به ۳۶۵ روزِ دیگر که می‌توانم با چیدمانی دیگر دوستت بدارم!

ادامه مطلب »

گاهی

‏گاهی برای خوب شدن حالت ‏نباید سمت آدما بری ‏گزینه های امن تر ‏و مطمئن تری هم هست ‏ ♡‏بارون ♡‏پیپ ♡‏موسیقی ♡‏قهوه

ادامه مطلب »

فکر

مرد هم که باشی !؟ گاهی شبها انقدر درد ناک میشودکه بایک فنجان قهوه و یک پیپ تا صبح به دوست داشتن کسی فکر میکنی!؟ که چند خیابان آن طرف تر به فراموش کردن تو فکر میکند!

ادامه مطلب »

بهار که می آید

بهار که می آید یک شکوفه بیشتر به درختِ دوست داشتنت اضافه می شود ! بهار که می آید روزهای دوست داشتنت شیرین تر می شود … قهوه را دم کن تا پیپم را چاق کنم … حیف است از این شب ها ساده بگذریم… رادیو اسموک

ادامه مطلب »

شک

تو هم شبیه خودم ، در دلت تَرَک داری وچون شبیه منی ، ارزشِ محک داری! شنیده ام که درختان کوچه می گویند که با بهار و خزان ، حس مشترک داری نیاز نیست که چیزی به صورتت بزنی! به لطف حضرت حق ، تا ابد بزک داری به عشق

ادامه مطلب »

جمعه ها

جمعه ها ، نه این که تعطیل باشد برای من! فقط کرکره ی زندگی را میکشم پایین… دو فنجان قهوه می‌ریزم و بعد با خیالت، می نشینیم روی صندلی های لهستانی کهنه ی روی ایوان و همانطور که خیره شده ایم به دلگیریِ غروب آفتاب، به تو فکر می کنیم

ادامه مطلب »

نبودنت

نبودنت مثل  تمام کردن سیگار است ،  در نیمه شب برفی …. وقتی تمامی دکه های شهر بسته اند … رادیو اسموک

ادامه مطلب »

عید فطر

عید فطر عید پایان یافتن رمضان نیست عید بر آمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش است چنان ققنوس که از خاکستر خویش دوباره متولد می‌شود عید فطر، روز چیدن میوه‌های شاداب استجابت مبارک باد

ادامه مطلب »

شانه ات را نزدیک تر کن

هوا سرد است و آتشِ نگاهِ تو روشن…❗️ چایِ باران☕️ در فنجانِ قهوه ای چشمم دَم کشیده است ؛ نترس! شانه ات را نزدیک تر کن دردهایم از دهن افتاده اند… رادیو اسموک

ادامه مطلب »