جمعه ها
جمعه ها همه چیز تعطیل است جز… دوست داشتن #ت که از همان اول صبح دست به کار میشود!!
امروز
امروز بازهم پیپ کشیدم آرام، زیاد، با احساس… همه ی تورا، همه ی آنچه که از تو با من باقی مانده بود را دود کردم با همین پیپ ایرانی پاسارگادتاباکی دوست داشتنی…
کنار پنجره
کنار پنجره غبار گرفته ایستادم ، پیپم را تنفس کردم وجرعه جرعه از گذشته ای نوشیدم که طعم گسِ قهوه اش چشمم را پر از اشک وکنارم را ازتو خالی کرد…
من پیپ کشیدم یا پیپ من را
بعد از نبودنت تمام زندگیم معکوس رقم خورد روز به روز از مرگ دور می شوم فصلهای زندگیم همه بهم خورده پاییز شکوفه میزنم و در بهار می خشکم….. برف جای باران می بارد و باران جای برف……. و هیچوقت نفهمیدم , من پیپ کشیدم یا پیپ من را !
پیپ هایم را آتش زدم
پیپ هایم را آتش زدم تمام بدنم تاول زد… من و پیپم یک روحیم در دو جسم متفاوت !
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ
ﺗﻮﻯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻗﺎﺑﻞ ﭘﯿﺶﺑﯿﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ! ﺍﯾﻨﻮ ﺗﻮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺧﻮﺩم ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ. ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﻡ، ﺍﺻﻼً ﻓﮑﺮ نمیکرﺩﻡ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺑﺸﻪ، ﺍﻣﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ… ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﻤﯿﺸﻪ، ﺍﻣﺎ ﺑﻬﺘﺮﺵ
گم کرده ام
گم کرده ام شنبه ای راکه در آن قهوهی چشمانت، سرونمیشود، تو پاییزیترین، اتفاق فال منی که به دهان نرسیده تلخ شد
عصرهای پنجشنبه
تلفنت را بردار به من زنگ بزن و مرا به یک کافه دعوت کن به صرف قهوه … راستش را که بخواهی این عصرهای پنجشنبه بدون تو راحت از گلویم پایین نمیرود
بیخیالی
بایدتمام دغدغه ها را تاکرد روی طاقچه ی بیخیالی گذاشت باید غصه ها را مچاله کرد و از پنجره پرت کرد بیرون اول هفته، یک گوشه دنج میخواهد بایک فنجان قهوه و یک پیپ چاق …
باران
باران میبارد و من چشم به راهت هستم در پی آتشی ازبرق نگاهت هستم قهوه و چای و نسکافه مرا گرم نکرد چون به دنبال همان شال سیاهت هستم شب و تنهایی و سیگار ولی فندک نیست من فقط منتظرشعلهی آهت هستم