غروب جمعه

شاید تقصیر غروب جمعه باشد یا پاییز و باران یا شاید هم تقصیر تو که باید باشی و نیستی به خدا که دلتنگی امان دلم را بریده رادیواسموک

ادامه مطلب »

عصرها در کوچه های پاییز

عصرها در کوچه های پاییز حوالی احساس لابلای رقص رنگارنگ برگها غرق در عطر خاک باران خورده قدم میزنم تا تنم را به رویای آغوش گرمت برسانم وسمفونی عاشقانه ی بوسه را به لبانت بنوازم چقدر زیباست پایان مسیری که نازونیاز یکی شوند وپاییزسخاوتمندانه گردانتظار را از تن خسته ی

ادامه مطلب »

پنجره

تو مثل پنجره بودی تو زندگیم هم نور بخشیدی هم زیبایی دنیارو نشونم دادی هم هوای تازه و نسیم خنک بودی هم عطر خاک بارون خورده برای احساسم رادیو اسموک

ادامه مطلب »

بعد از رفتنت

بعد از رفتنت شهر را گرد دلتنگی پوشاند کافه ها خالی صندلی ها غمگین فنجان ها لبریز حسرت یک بوسه رادیواسموک

ادامه مطلب »

از من دلتنگ تر

از من دلتنگ تر گنجشکی است که هر صبح جدا از بقیه می نشیند پشت پنجره،، زل می زند به من یا جای خالی تو… رادیو اسموک

ادامه مطلب »