طعم خالص قهوه
دوباره مینگارمت کوتاه چون نخی سیگار تلخ چون طعم خالص قهوه و سیاه به رنگ سرنوشت رادیواسموک
قهوه ی سرد شده
در سکوت خلوتم باز هم از تو نوشتم تو که مطلع تمام عاشقانه هایی مهری بر قلب بیقرارم برایت از صبوری مینویسم از دوباره شکوفه زدن عشقت در جانم با هر بار دیدن سکوت لبهایت در قاب روی میز از تماشای ناز چشمهایی که خیره به چشمم مانده… از قهوه
زندگی کوتاه است
زندگی کوتاه است قد نوشیدن یک قهوه ی تلخ گوشه ی دنج اتاقت تنها… یا قد سوختن یک نخ سیگار سپید لای انگشتانت… لذتش دلچسب و واقعا کوتاه است،، زندگی باید کرد تا دمی فرصت هست! با همه پست و بلنداهایش زندگی فرصتی کوتاه و بسی زیبا است…
تهی
مانند سیگار که کم کم میسوزد خاطرم کم کم از یادت تهی میشود حالا من مانده امو فنجانی خالی زیر سیگاریی پر سکوتی مطلق و بغضی مفرد نگاهی خسته #رادیواسموک
تصور
رقص موهایت را تصور کردم نه در باد و باران در ناله های دلگیر تار پشت پنجره ایستاده سیگار کشیدم و جان دادم رادیو اسموک
قلب سیگاربرگم
من را که پس زدی فنجان قهوه تلخ شد دل میز لرزید دانه ی شکر گریست و قلب سیگاربرگم آتش گرفت رادیواسموک
سفر
پس از سفر رویای آغوشت به تاریکی اتاقم برمیگردم صندلیی خاک گرفته و قهوه ای از دهن افتاده… رادیواسموک
پاییز قهوه پیپ
واژه ها پر تکرار اند در دفترچه ی خاطراتم تو… پاییز،قهوه،پیپ حالا پاییز امد قهوه , پیپ و…. تنهایی، بدون تو! رادیو اسموک