آدم برفی
این وقت شب انگار کسی دارد دانه دانه دلتنگی هایش را لای برفها می کارد … تو که نباشی کم می آورم برف چشمانم هی آب می شوند… آدم برفی نبودم که به پایت یک شبه آب شوم … من ؛ مو به مو سفید شدم ! خسته ام…
ولادت با سعادت امام سجاد علیه السلام مبارک باد
ای که خورشید جمالت پرتو افشانی کند عالمی را جلوه ات زیبا و نورانی کند تو همان خورشید تقوائی که عرش و فرش را از فروغ وجلوه تو حق چراغانی کند ولادت با سعادت امام سجاد علیه السلام مبارک باد
ولادت حضرت عباس علیه السلام
به روی دست علی ماه هویدا شده است این قمر آینه هیبت بابا شده است به رخش شمس خدا محو تماشا شده است در دل زینب وارباب چه غوغا شده است گفت: ارباب به زینب قمرم میآید دلت آسوده که سردار حرم میآید ولادت حضرت عباس علیه السلام مبارک باد
ولادت با سعادت امام حسین علیه السلام
ز گلزار نبی و بوستان حیدر و زهرا گلی بشگفت با بوی خوش و با چهره ی زیبا شنیدستی که با یک گل نمی گردد بهار؟ اما گلستان گشته از این گل، همه دنیا و ما فیها ولادت با سعادت امام حسین علیه السلام تهنیت باد
عطر آغوشت
در دنج ترین کنج خیال انجا که جز یادت کسی پرسه نمیزند امروز شیرین ترین واژه های عاشقانه به رقص درامدند تا در دفتر دلتنگی ها با نسیمی که از پیراهنت میگذر و عطر آغوشت را به سویم می اورد ترانه ای نو ساز کنند چقدر زیباست نوازش روحم به
یومالله ۲۲ بهمن مبارک باد
دهه مبارک فجر، طلوع پربرکت خورشید درخشان انقلاب اسلامی و تبلور شکوه و عظمت نهضتی مبتنی بر تعالیم نبوی است. انقلابی مردمی که پردههای ظلم و جور حاکمان مستبد را کنار زده و در پگاه روشن ۲۲ بهمن مطلع غزل زیبای پیروزی ملتی آزاده و حقطلب شد. یومالله ۲۲ بهمن
فنجان فنجان عشق
آفتاب… به “مزارع قهوه”ی چشمهای تو… که میرسد صبح میشود چشم وا کن… که دلم لک زده است برای نوشیدنِ فنجان فنجان عشق رادیو اسموک
عجیب میچسبی
مثلِ خوابِ بعد از شش روز کم خوابی، در صبحِ جُمعه میمانی .. میخواهمت، عَجیب میچسبی … مثل پیپ چوبیو، دیدنت در فال فنجانها … تلخ و شیرین میشوی اما ، عجیب میچسبی ... رادیو اسموک
عید مبعث
خدا خواست تا چهره آفرینش را روشن کند «محمد» را آفرید، خواست تا بر آدمیان منت نهد و تاریخشان را به طراوت بهار مبدل سازد و شب کائنات را به روز روشنایی و فروغ وحی بیاراید، «مصطفی» را برگزید. محمد دیباچه زرین کتابی بود که کلماتش جوشیده از وحی و
چگونه می شود؟
مرا به خلوت میکشد قهوهای چشمهایت و عمق نگاهت پاکی دریای عشق است که زیبایی را به تفسیر مهربانی ات واداشته چگونه می شود؟ این چشم ها را دید و … از دوست داشتنت شعری نگفت؟ “دوستت دارم بانوی من” رادیو اسموک