دلتنگی
هر روز غروب با نخی دلتنگی به لب مسیر خاطرات را تا تو دوباره قدم میزنم #رادیواسموک
کافه ی دلتنگی
قرار منو تنهایی در کافه ی دلتنگی همان میز تک نفره یک طرف من و سیگارو نا گفته هایی که دود میشود سوی دیگر خیالو خاطرات رادیو اسموک
قهوی تلخ
قهوی تلخ چقدر تلخ است قهوه ی عصرا نه ی امروزم انگار دمنوشی از سرنوشت من است #رادیواسموک
قهوه و سیگار
هر شب به یادت تا سحر من قهوه مینوشم اما دلم میسوزد و سیگار دود میکند #رادیواسموک
تا سیگار هست
نخ به نخ خاطراتت را میکشم و خاکسترش را به باد میدهم تا سیگار هست فراموش نمیشوی #رادیواسموک
خاطرهایت
قهوه های ساده و تلخم با چاشنی خاطره هایت گیرا تر از تمام نوشیدنی هاست #رادیواسموک
دلتنگی
دلتنگی دلتنگی طعم تلخ قهوه های بعد از توست عطر اشنای جعبه ی توتون یادگاری ات… دلتنگی یعنی پیپ خاک گرفته ی گوشه ی کتاب خانه… دلتنگی شاید علت آشنایی سیگار برگی است که عابری هر شب زیر پنچره ی اتاقم میکشد رادیواسموک
آخرین ته سیگار
آخرین ته سیگار را زیر پا له کردم و دوباره تمام استخوان هایم شکست #رادیواسموک
قهوه تلخ تلخ تلخ
قهوه تلخ تلخ تلخ من خودم را تنهایی به همان کافه ی همیشه در انتهای بن بست خاطراتت دعوت کرده ام به فنجانی قهوه ی تلخ تلخ تلخ #رادیو اسموک
مرحبا به سیگارم
من شبهایم را بپایش ریختم … او برایم جان داد … بین آتش غم سوخت… مرحبا به سیگارم… #رادیواسموک