مردکِ تشنه یِ اشک
خیره به رقص آرام زمان
می شمارد قدم های عصرو دلتنگی را…
دوباره یادت را دعوت میکنم
به صرف قهوه ی تلخ تهایی ام!!
امان از دلی که….
هر روز تکیه بر دیوار بیقراری صد بار جان میدهد
برای جرعه ای فراموشی،،
باز هم با دلهره ای نا تمام
پیپ میکشم و زیر لب
ترانه وار میخوانم ….
ز تو با وفا تر ای غم
به خدا هیچ ندیدم
رادیو اسموک
تعداد بازدید از این مطلب : ۳۴۹