زمستان

زمستان است …
دو میل و یڪ ڪاموا …
و من خیال می بافم …
خیالِ تو را
و اندازه می زنم با دورِ بی تفاوتی ات
اندازه نمی شود…
می شڪافم…
و دوباره از سر می گیرم
می بافم
و اندازه می زنم …
و باز می شڪافم…
و دوباره از سر می گیرم…
و دوباره…
زمستان تمام می شود
و خیالِ نیمه بافته ام …
بلاتڪلیف می ماند…
درست مانند فنجان های دست نخورده روی میزهای کافه …

رادیو اسموک

2 دیدگاه دربارهٔ «زمستان»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *