گفته بودم…

گفته بودم می روی دیدی عزیزم آخرش
سهم ما از عشق هم شدقسمت زجرآورش

زندگی با خاطراتت اتفاقی ساده نیست
رفتنت یعنی مصیبت، زجر یعنی باورش

یک وجب دوری برای عاشقان یعنی عذاب
وای از آن روزی که عاشق رد شود آب از سرش

حال من بعد از تو مثل دانش آموزی ست که
خسته از تکلیف شب،خوابیده روی دفترش

جای من این روزها میزی ست کنج کافه ها
یک طرف سیگار و من، یاد توسمت دیگرش

مرگ انسان در جهان گاهانبود نبض نیست
مرگ یعنی حال من با دیدن انگشترش

#رادیو اسموک

2 دیدگاه دربارهٔ «گفته بودم…»

  1. پروفسور مرادی

    درود بر پدر پیپ ایران ماسترو رحیمی عزیز , این شعر روی بنده خیلی تاثیر گذاشت ,و حال بنده رو دگرگون ساخت , همواره خدارو شاکرم که دوست خوبی مثل شما دارم

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *