باران میبارد و من چشم به راهت هستم
در پی آتشی ازبرق نگاهت هستم
قهوه و چای و نسکافه مرا گرم نکرد
چون به دنبال همان شال سیاهت هستم
شب و تنهایی و سیگار ولی فندک نیست
من فقط منتظرشعلهی آهت هستم
تعداد بازدید از این مطلب : ۲۲۹
2 دیدگاه دربارهٔ «باران»
باران و قهوه و دیگر هیچ…
درود بر پدر پیپ ایران ماسترو رحیمی عزیز
این نوشته با باران امروز چسبید