باران

باران می‌بارد و من چشم به راهت هستم
در پی آتشی ازبرق نگاهت هستم

 

قهوه و چای و نسکافه مرا گرم نکرد
چون به دنبال همان شال سیاهت هستم

 

شب و تنهایی و سیگار ولی فندک نیست
من فقط منتظرشعله‌ی آهت هستم

2 دیدگاه دربارهٔ «باران»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *