قهوه ی چشمانت

من باشم و
تو باشی و
دو فنجان خالیِ تلخ…
با قهوه ی چشمانت بی خواب شوم و
با قند لبخندت شیرین…
چنان نگاهت کنم تا سپیده دم
که گویی سخن نگفته
عاشقی با معشوقش
این چنین…
هیتلر جانت شوم و
برای بدست آوردن مساحت کل وجودت
جهانی را بهم ریزم…

رادیو اسموک

2 دیدگاه دربارهٔ «قهوه ی چشمانت»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *