ترانه وار میخوانم
مردکِ تشنه یِ اشک خیره به رقص آرام زمان می شمارد قدم های عصرو دلتنگی را… دوباره یادت را دعوت میکنم به صرف قهوه ی تلخ تهایی ام!! امان از دلی که…. هر روز تکیه بر دیوار بیقراری صد بار جان میدهد برای جرعه ای فراموشی،، باز هم با دلهره ای نا تمام پیپ […]