امروز خاطراتت را بغل کردم
امروز خاطراتت را بغل کردم … در خیابان های شهرهای دور رها کردم … به خانه که رسیدم دیدم، زودتر از من بازگشته اند یکی روی کاناپه ولو بود … یکی حمام میکرد و حوله میخواست… یکی ایستاده بود گوشه ی خانه و لبخند میزد… یکی پیپ هایم را مانند یک مادر به آغوش کشیده […]