نبودنت را دود کردم
غروب تمام جمعه های نبودنت را دود کردم در کافه ای !کافه ای دور دست … خاطره ای میان من و تو نیست در قهوه های فرانسه آن ! لیوان هایش ماتیک خورده نشده به لبانت ! خاطرم مشوش نیست به یاد تلخند هایت … حتی صدایت لابه لای سکوت ، صدایم نمی زند!! غروب […]