پردهها را کنار بزن
کلید را در جمجمهام بچرخان و داخل شو به آغوشِ اعصابم بیا در تاریکیِ سرم بنشین و یک پیپ روشن کن … اتاق را بگرد هرچه را که سالهاست پنهان کردهام از دهانم بیرون بریز پردهها را کنار بزن چشمها را بشکن و متن را از نقطهای که در آن اسیر شده آزاد کن…