چگونه می شود؟
مرا به خلوت میکشد قهوهای چشمهایت و عمق نگاهت پاکی دریای عشق است که زیبایی را به تفسیر مهربانی ات واداشته چگونه می شود؟ این چشم ها را دید و … از دوست داشتنت شعری نگفت؟ “دوستت دارم بانوی من” رادیو اسموک
مرا به خلوت میکشد قهوهای چشمهایت و عمق نگاهت پاکی دریای عشق است که زیبایی را به تفسیر مهربانی ات واداشته چگونه می شود؟ این چشم ها را دید و … از دوست داشتنت شعری نگفت؟ “دوستت دارم بانوی من” رادیو اسموک
ای بنای حرم عدل و امان را بانی وی ز رخسار تو آفاقْ همه نورانی که گمان داشت که با آن همه تشریف و جلال یوسف فاطمه یک عمر شود زندانی؟ شهادت امام موسی کاظم علیه السلام تسلیت باد
سر و کله ی عشق که پیدا می شود، بهمن ترین ماه سال هم بوی بهارنارنج می گیرد… یک فنجان قهوه مهمان من میشوی؟؟؟ رادیو اسموک
انسانها که عاشق میشوند صلحطلبترین موجودِ روی زمین خواهند شد و تنها گزینهی رویمیزشان “عشق” خواهد بود و یک فنجان قهوه تلخ کــه با بوسیدنِ یار “شیرین خواهد شد” و دنیا برایشان میشود سراسر محبتِ ناب رادیواسموک
بودنت قشنگ ترین لهجه ی زندگی ام شده زیبای دوست داشتنی صدایم کن فرقی نمی کند با چه لحنی با لبخندت با نگاهت با انگشتانت با صدایت زیبای دوست داشتنی صدایم کن لهجه ی دهان تو مثل ترانه های ترکی که آدم نمی فهمد دوست داشتنی ترین ترانه زندگی ام شده صدایم کن صدای تو
این جمعه دلم کمی بهانه گیر شده است !؟ یک آرامش یک پیپ یک فنجان قهوه کمی سکوت یا…. این ها ، همش بهانه است….!؟ این روزها دلم فقط کمی #ت میخواهد … رادیو اسموک
از نقطه شروع مقدس خونها پیدا بود که قاعده ما بر پیروز شدن است. شب رفت و سرود فجر، آهنگین است از خون شهید، فجر ما رنگین است
پنج شنبه ها نگاه اشک آلودم از پنجره ی دلتنگی خیره می ماند به کوچه باغ عاشقانه ها عصر که میشود دست رویایت را میگیرم به سوی سرخی غروب…. بی قرار گشوده شدن چتر شب تا هم آغوش ترانه ای از ماه شویم وبه رقص درایم در دشت مهتاب رادیواسموک
آغوش تو ایستگاه آخر زندگیمه بعد تا ابد می خوام تو این ایستگاه بمونم و باهات قهوه بنوشم رادیو اسموک
قهــوه می نوشم و با فنــ☕️ـــجانش فال دیدار تو را میڪَیرم قهــوه ے دورے چشمان تو را رو به تنهایی تلــخ پیِ شیرینی آغــوش تو من مینوشم امشب اما دل فنجان خالیست … جای این هیچ پر از بودنِ توست رو به آغـــوش نگاهم قهوه هایم باشد سهم نوشیـدنِ تو …. رادیو اسموک