به احترامت
به احترامت کلاه از سر بر میدارم اری به احترام تو… که سنگینی کام پیپ هایم از توست رادیو اسموک
به احترامت کلاه از سر بر میدارم اری به احترام تو… که سنگینی کام پیپ هایم از توست رادیو اسموک
سیگار که میسوزدو حنجره ام را میسوزاند تو میخندی و قلبم را به آتش میکشی… و قهوه ها این روز ها به تلخی زندگی ام و به سیاهی سرنوشم هستند… تمام دنیا قصد جان مرا کرده اند… رادیو اسموک
بی تو مثل یک آدم لالو کَرُ و کورم… بی تو حتی صبح ها خورشید طلوع نمیکند همه بهانه ی تورا میگیرند… بی تو من فقط پیپ کوچکم را به آغوش میکشم برگرد… به من برگرد… مانند بازگشت یک سرخ پوست به سرزمین مادری اش… رادیو اسموک
سیگار همون زخم هایه که پشت هم به قلبم خورد همون اشکایی که بغض شدن و نباریدن … لعنت به تو … لعنت به سیگار ها … #رادیواسموک
عجیب بود امروز رفتم به کافه ای که همیشه میرفتیم…. خاطراتت آنجا بود … در دستان من پیپ روشن بود ! اما دل من بود که داشت میسوخت … #رادیواسموک
گفته بودم می روی دیدی عزیزم آخرش سهم ما از عشق هم شدقسمت زجرآورش زندگی با خاطراتت اتفاقی ساده نیست رفتنت یعنی مصیبت، زجر یعنی باورش یک وجب دوری برای عاشقان یعنی عذاب وای از آن روزی که عاشق رد شود آب از سرش حال من بعد از تو مثل دانش آموزی ست که خسته