کافه ی دلتنگی
قرار منو تنهایی در کافه ی دلتنگی همان میز تک نفره یک طرف من و سیگارو نا گفته هایی که دود میشود سوی دیگر خیالو خاطرات رادیو اسموک
قرار منو تنهایی در کافه ی دلتنگی همان میز تک نفره یک طرف من و سیگارو نا گفته هایی که دود میشود سوی دیگر خیالو خاطرات رادیو اسموک
نخ به نخ خاطراتت را میکشم و خاکسترش را به باد میدهم تا سیگار هست فراموش نمیشوی #رادیواسموک
دلتنگی دلتنگی طعم تلخ قهوه های بعد از توست عطر اشنای جعبه ی توتون یادگاری ات… دلتنگی یعنی پیپ خاک گرفته ی گوشه ی کتاب خانه… دلتنگی شاید علت آشنایی سیگار برگی است که عابری هر شب زیر پنچره ی اتاقم میکشد رادیواسموک
قهوه تلخ تلخ تلخ من خودم را تنهایی به همان کافه ی همیشه در انتهای بن بست خاطراتت دعوت کرده ام به فنجانی قهوه ی تلخ تلخ تلخ #رادیو اسموک
من شبهایم را بپایش ریختم … او برایم جان داد … بین آتش غم سوخت… مرحبا به سیگارم… #رادیواسموک
چقدر داشته هایم بی شمار است من مالک سنگین ترین بغضم تلخ ترین لبخند یک پنجره رو به یک کوچه ی بن بست همسایه ی دردم همخونه ی سیگار … #رادیواسموک