تو تنهایی ات را شعر می کنی
تو تنهایی ات را شعر می کنی او دود و دیگری با قهوه ای تلخ من رو بر می گردانم و با گوشۀ روسری چشم هایم را پاک می کنم.
تو تنهایی ات را شعر می کنی او دود و دیگری با قهوه ای تلخ من رو بر می گردانم و با گوشۀ روسری چشم هایم را پاک می کنم.
یکشنبه است امروز… تو:) کمی زود بیا دلم جا مانده ، جایی در قرار دیروز چای دم کنم یا قهوه؟؟ چه می گویم…. یکشنبه است امروز عشق را چیده ام، آماده تو:) فقط زود بیا…!
تمام غصه ها از همان جایی آغاز می شوند که، ترازو برمی داری و می افتی به جان دوست داشتنت . اندازه می گیری ! حساب و کتاب می کنی ! مقایـسه می کنی !… و خدا نکند حساب و کتابت برسد به آن جا کـه زیادتر دوستش داشته ای، زیادتر گذشته ای، زیادتر بخشیده
وقتی نفهمی کی پیپت را روشن کردی و کی کشیدی و کی خاموشش کردی یعنی یک جای کار می لنگد بدجور
مردی که روبروی تو پیپ می کشد در فکر گفتگوی تو پیپ می کشد وقتی که می روی و دلش تنگ می شود بی شک به جستجوی تو پیپ می کشد این بار بی تو فاصله ها را نمی دود در سوگ آرزوی تو پیپ می کشد
آدم ها می آیند زندگی می کنند می میرند و می روند… اما…فاجعه ی زندگی تو آن هنگام آغاز می شود که آدمی می رود اما نمی میرد می ماند و نبودنش در بودن تو چنان ته نشین می شود که تو می میری در حالی که زنده ای… و تو مانند فنجان قهوه ای
شهید جهاد مغنیه : اگر خونی را ریختی ، این خونها جویهایی میشود در مسیر فلسطین و قدس! 🏴 شهید اسماعیل هنیه