پاییز

پاییز را در رنگارنگی برگها در صدای گرفته ی باد در بارش ارام باران جستجو نکن پاییز در من است در فنجان قهوه ام در رنگ زرد گونه هایم باران چشمهایم در بغضی که راه نفس هایم را بسته پاییز در دل یخ زده ی من است

ادامه مطلب »

عطر

تو را استشمام نکرده ام گرمی دستانت را لمس نکردم من تورا پشت همین چت کردنهای مجازیمان با همان صدای خسته ات از دور شناخته ام تورا محکم چون پدر مهربان چون مادر همراز چون خواهر تعصبی چون برادر دوست داشتنی چون عشق تورا خوش تر از عطر کتاب استشمام

ادامه مطلب »

آدم‌ها

آدم‌ها سمفونی بوها هستند بعضی بوی اشنای امنیت میدهند بعضی بوی شیرین امید بعضی هم بوی سیگار و دلتنگی رادیو اسموک

ادامه مطلب »

ققنوس

دوری اما جانی در بدنم نوری به چشمم لبخندی به لب اشکی در چشم پیپی بر لب تو همان منی که دوباره در من مرده زنده شد، مانند یک ققنوس radiosmoke

ادامه مطلب »

هیچ کس

هیچ کس اندوه چکیده بر گونه ام را پاک نکرد من همیشه غم را در قلب سوخته ی پیپ ریخته ام  رادیو اسموک

ادامه مطلب »

دلچسب

چقدر دلچسب میشود زندگی با رویای تو… به دلپذیری عطر قهوه ای که صبح در تمام خانه میپیچد رادیواسموک

ادامه مطلب »

به احترامت

به احترامت کلاه از سر بر میدارم اری به احترام تو… که سنگینی کام پیپ هایم از توست رادیو اسموک

ادامه مطلب »