در آن سپیده دم که آمدی

در آن سپیده دم که آمدی چون شعری زیبا آفتاب وبهار نیز با تو آمدند کاغذهای روی میزم سبز شدند.. قهوه مقابلم مرا سر کشید بیش از آنکه بنوشمش زمانی که پدیدار شدی اسبان تابلوی روبرویم ترکم کردند و به سوی تو شتافتند…

ادامه مطلب »

پاورچین پاورچین به خوابم آمدی

یک شب هم مهربان شده بودی ؛ پاورچین پاورچین به خوابم آمدی قهوه دم کردی و در فنجان کوچکمان ریختی، دلت نیامد صدایم کنی بغلم کردی قهوه یخ کرد، من اما تا صبح گرم بودم

ادامه مطلب »

یک ماه از تابستان گذشت

یک ماه از تابستان گذشت … قهوه هاى کافه خودشان را گرم نگه داشته اند براى من و تو که بنوشیمِ و سرودِ عاشقى سر دهیم… بیا باور کن هر ماهِ تابستان یک سال از عمرم میکاهد!

ادامه مطلب »

سخن بزرگان در مورد امام حسین  علیه السلام 

گیبون (مورخ انگلیسی): با آن‌که مدتی از واقعه کربلا گذشته و ما هم با صاحب واقعه، هم‌وطن نیستیم مشکلاتی که [امام] حسین تحمل کرده احساسات سنگ‌دل‌ترین خواننده را برمی‌انگیزد، چندان‌که یک نوع عطوفت و مهربانی نسبت به آن حضرت در خود می‌یابد. سخن بزرگان در مورد امام حسین  علیه السلام 

ادامه مطلب »

سپس خداوند پیپ ساز را آفرید

  هنگامی که خداوند بر زمین نظارت می کرد، دید که انسان خسته شده است. او متوجه شد که آشفتگی های زندگی روزمره بر پسران و دختران محبوبش تأثیر می گذارد. او دید که شادی‌هایی که زن و مرد زمانی داشتند با استرس و بی‌قراری از بین رفته است. همانطور

ادامه مطلب »

قانون نیوتن برای مادربزرگ

دوست داشتن کسی که معنی اش رانمیفهمد درست مثل توضیح دادن قانون نیوتن برای مادربزرگ است تو چانه میزنی و او بافتنی اش رامیبافد… تو از تلخی قهوه میگویی و او با قند چای اش را می نوشد …

ادامه مطلب »

تهی

درست مثل فنجان قهوه که ته می‌کشد پنجره کم‌کم از تصویر تو تهی می‌شود! حالا من مانده‌ام و پنجره‌ای خالی و فنجان قهوه‌ای که از حرف‌های نگفته پشیمان است …

ادامه مطلب »

من قولِ تو را به تمامِ شهر داده بودم

من قولِ تو را به تمامِ شهر داده بودم به تمام کوچه های بن بست به تمام سنگفرشهای خیس به تمام چترهای بسته به تمام کافه های دنج اما حالا که فنجان ها از من نا امید شده اند باور میکنم از اول هم کافه چی قولِ تو را به

ادامه مطلب »