ڪمی از چشم هایت
ڪمی از چشم هایت درون فنجانم بریز میخواهم این بار رد نگاه قهوه ایت سر از فال من در آورد
ڪمی از چشم هایت درون فنجانم بریز میخواهم این بار رد نگاه قهوه ایت سر از فال من در آورد
دوست داشتن کسی که معنی اش رانمیفهمد درست مثل توضیح دادن قانون نیوتن برای مادربزرگ است تو چانه میزنی و او بافتنی اش رامیبافد… تو از تلخی قهوه میگویی و او با قند چای اش را می نوشد …
درست مثل فنجان قهوه که ته میکشد پنجره کمکم از تصویر تو تهی میشود! حالا من ماندهام و پنجرهای خالی و فنجان قهوهای که از حرفهای نگفته پشیمان است …
من قولِ تو را به تمامِ شهر داده بودم به تمام کوچه های بن بست به تمام سنگفرشهای خیس به تمام چترهای بسته به تمام کافه های دنج اما حالا که فنجان ها از من نا امید شده اند باور میکنم از اول هم کافه چی قولِ تو را به قهوه ی دیگری داده بود
پناه می برم به فنجان قهوه ام پناه می برم به سکوت به پاییزبه اشک به این دفتر پرازخط خوردگی به تمام چیزهایی فکر میکردم دوستشان ندارم یک روزبدون تو دوست نداشتنی ها دوست داشتنی ترند
کــاگردان خوبــی ســت؛ پیپ را میگویم ! . صحنـــه هایــش برداشـــت های متفاوتــــی دارنــد . کام که میگیرم … به خیالـــم اوج می گیـــرم به خیالـــت سقــوط می کنـــم ..
قهوه ست چشم های تو، خوابم نمی بَرَد! هی قهوه میدهی تو وُ دل قهوه میخَرد! وقتی به چشمهای تو من پیله میکنم پروانه وار، چشم تو از پیله می پَرَد! از بس حیا وُ حُجب تو داری که این مرا لب های با خُدات به معراج می بَرَد! اخموست دستهای تو
بی علی اصل عبادت باطل است بی علی هر کس بمیرد جاهل است بی علی تقوی گلی بیرنگ و بوست بندگی همچون نمازی بیوضوست عید غدیر مبارک