روز نوشته ها

جا گذاشته ام

کام مى گیرم از لحظات جوانى ام”””… و دود مى کنم… ثانیه به ثانیه آرزوهاى شیرینم را… که طعم تلخ قهوه گرفته است… در هوایى… که بوى تند سیگار مى دهد… در این ویرانکده ى مسکوت… بر سر دو راهی افسوس و بغض… ایستاده ام… با قامتى شکسته… در برابر چشمان مندرس زمان… که ناامیدانه

جا گذاشته ام بیشتر بخوانید »

من عاشق پیپ هستم

بیا از هم جدا شویم، آخر با هم بودنِ ما چه فایده ای دارد؟ من سنتی گوش میکنم تو پاپ من قهوه مینوشم تو چای من عاشق پیپ هستم تو عاشق سیگار من عاشقِ پائیز و تنهایی اَم تو عاشقِ بهار و شلوغی… ببین! من و تو حتی در کوچکترین چیز هم تفاهم نداریم… چون؛

من عاشق پیپ هستم بیشتر بخوانید »

و زمان تلخ تر از قهوه ی تلخ است امروز

بغض ها چاره ندارند، گلوگیر شدند اشک ها تاب ندارند، سرازیر شدند جاده هایی که پر از شوق رسیدن بودند در پس حادثه ها سخت نفسگیر شدند گرگ ها سیطره دارند به جنگل، وقتی شیرها زخمی و وابسته ی زنجیر شدند حق پرواز ندارند کبوتر هایی که اسیر قفس کینه و تزویر شدند و زمان

و زمان تلخ تر از قهوه ی تلخ است امروز بیشتر بخوانید »

تنهایی مطلق

کاش دنیا مثل دیواری بود که پشت داشت و میشد رفت و پشت آن ایستاد کاش دنیا در خروجی داشت که میشد از آن بیرون زد و رفت توی حیاط پیشتی آن دراز کشید و خوابید، یا در بی خیالی محض دست ها را توی جیب گذاشت و سوت زد و یا در تنهایی مطلق

تنهایی مطلق بیشتر بخوانید »