پیپ و شب برفی
پیپ و شب برفی نبودنت مثل تمام کردن توتون لاتاکیا ست در نیمه شبی برفی … دور از تو وقتی تمام شهر بستهاند … پیپ ام هم تنهاست ! دلتنگ یارم و هیچ چیزی درمان من نیست ! آن گل سفید یخ زده هم …کارم نیست !
پیپ و شب برفی نبودنت مثل تمام کردن توتون لاتاکیا ست در نیمه شبی برفی … دور از تو وقتی تمام شهر بستهاند … پیپ ام هم تنهاست ! دلتنگ یارم و هیچ چیزی درمان من نیست ! آن گل سفید یخ زده هم …کارم نیست !
دود پیپ و قطعی برق ز قطعی مدام برق … فریاد از این سرمای بی تکرار فریاد هزار و چارصد کی میاد ….ای داد ! در این تاریکی بی فریاد… انگار همه مردن… مرا تکرار …تکرار شمع و پیپ ام …همه فریاد دارند زه غصه ها …توتون ها رو به اتمام همی پر دود کنید
واکسن کوبایی را بر خلاف واکسن های دیگه نباید داد تو ریه 🙂 تو همون دهن میچرخونید دود رو بیرون میدید
پیپ در دهان از اجتماع به دور و به سوی نور… عطر تو را می جویم ! با این که از توتون معطر بیزارم با عطر تو هر روز خود را …می آزارم !!!
چند طرح توی ذهن … پیپ و قهوه … سیگار مختصر سرگرمی یک مرد بود گه گداری چرت و پرت های می کشید از کهنه پبپ اش … درد بود
پیپ به پاییز میماند! آدم نمیداند کدام پیپ را بردارد وقتِ دیدنت که شد آخره پاییز برگ ها ریزان شد ولی دل گریزان نشد پیپ قدیمی پدربزرگ کجای قصه خواب مانده است که این شب غمناک اینقدر طولانی ست ! زمستان سلام من را بپذیر … پیپ پدری
نمیشه نداریم ! همیشه با اینکه کسی بگه نمیشه مشکل داشتم یعنی چی می گید نمیشه هر چیزی میشه ونوس نیست که بگیم نمیشه بهش رسید برای هر کاری راهی هست این که تا کاری را یا راهی را می خواهیم بریم می گویند نمی شود برای من تعریف نشده است خیلی کار های نشد
هفت وادی به نام آن خدای مهربانی که بر انسان عطا فرموده جانی عجب جانی که جنس اش کبریائی است وجود و فطرت و ذاتش خدائی است اگر انسان عاشق کار خود باشد با عشق آن را شروع می کند حدود ۱۵ سال پیش وارد این وادیه شدم ساخت پیپ رویایی بیش نبود