دیر آمدی قهوه ات سرد شد
دیر آمدی قهوه ات سرد شد … دیرتر بیایی ” دلــــم ” سرد میشود..
پیپ دوایش بود … کودکانه ام از بوی دود پیپ پدربزرگم نفرتم می شد سال ها که گذشت در تک تک لحظه ها ٬ خوب حس کردم درد بزرگ شدن را پیپ دوایش بود …
راحت قهوه ات را بنوش … از ته این فنجان نه کسی آمده است نه کسی مانده… فال تو همین طعم تلخی ست که می چشی
☕️اگه توی فال و تقدیرتون 💐خوشبختی وجود نداشت! ☕️فنجان را بشکنید… 💪ارادهی شما… ✔️تعیین کنندهی آینده شماست ✗نه خطهای اتفاقی توی فنجان قهوه 💥باورهای غلط را ازبین ببریم.
در آن سپیده دم که آمدی چون شعری زیبا آفتاب وبهار نیز با تو آمدند کاغذهای روی میزم سبز شدند.. قهوه مقابلم مرا سر کشید بیش از آنکه بنوشمش زمانی که پدیدار شدی اسبان تابلوی روبرویم ترکم کردند و به سوی تو شتافتند…
یک شب هم مهربان شده بودی ؛ پاورچین پاورچین به خوابم آمدی قهوه دم کردی و در فنجان کوچکمان ریختی، دلت نیامد صدایم کنی بغلم کردی قهوه یخ کرد، من اما تا صبح گرم بودم
یک ماه از تابستان گذشت … قهوه هاى کافه خودشان را گرم نگه داشته اند براى من و تو که بنوشیمِ و سرودِ عاشقى سر دهیم… بیا باور کن هر ماهِ تابستان یک سال از عمرم میکاهد!
گیبون (مورخ انگلیسی): با آنکه مدتی از واقعه کربلا گذشته و ما هم با صاحب واقعه، هموطن نیستیم مشکلاتی که [امام] حسین تحمل کرده احساسات سنگدلترین خواننده را برمیانگیزد، چندانکه یک نوع عطوفت و مهربانی نسبت به آن حضرت در خود مییابد. سخن بزرگان در مورد امام حسین علیه السلام
هنگامی که خداوند بر زمین نظارت می کرد، دید که انسان خسته شده است. او متوجه شد که آشفتگی های زندگی روزمره بر پسران و دختران محبوبش تأثیر می گذارد. او دید که شادیهایی که زن و مرد زمانی داشتند با استرس و بیقراری از بین رفته است. همانطور که خدا نظاره گر بود،
آنتوان بارا: اگر حسین از ما بود در هر سرزمینی برای او بیرقی برمیافراشتیم و در هر روستایی منبری برپا میکردیم و مردم را با نام حسین به مسیحیت فرامیخواندیم. سخن بزرگان در مورد امام حسین علیه السلام