باران
باران میبارد و من چشم به راهت هستم در پی آتشی ازبرق نگاهت هستم قهوه و چای و نسکافه مرا گرم نکرد چون به دنبال همان شال سیاهت هستم شب و تنهایی و سیگار ولی فندک نیست من فقط منتظرشعلهی آهت هستم
باران میبارد و من چشم به راهت هستم در پی آتشی ازبرق نگاهت هستم قهوه و چای و نسکافه مرا گرم نکرد چون به دنبال همان شال سیاهت هستم شب و تنهایی و سیگار ولی فندک نیست من فقط منتظرشعلهی آهت هستم