هرکول انجمن پیپ

خاطره ی امروز را میهمان من

به کسی چه ربطی دارد که  تو مدتهاست دیگر نیستی! به هیچکس مربوط نیست اگر من  هنوز عصر های لعنتی جمعه؛ پیراهنی که برایم خریدی را تن میکنم، میروم همان جای همیشگی منتظرت میمانم، هی سیگار دود میکنم و هی عطر میزنم که بوی سیگار اذیتت نکند! چه ربطی به مردم این شهر دارد که…

خاطره ی امروز را میهمان من بیشتر بخوانید »

میز کوچکی دو نفره با پارچه ی چهارخونه ی قرمز!

میز کوچکی دو نفره با پارچه ی چهارخونه ی قرمز! فکرش را بکن،  خوب نمی شد؟ کنار پنجره ای رو به خیابانی آبی، و دو فنجان که همیشه روی آن بود، شب هایی که باران می آمد  می نشستیم، قهوه ای می خوردیم  و من هزار سال برایت داستان می گفتم. اما بهتر است قهوه

میز کوچکی دو نفره با پارچه ی چهارخونه ی قرمز! بیشتر بخوانید »