برایم کافی ست ….
“دوستت دارم های ” من هر صبح با آفتاب نگاه تو طلوع می کند… قهوه ام را شیرین نمی کنم چشمهای تو برایم کافی ست….
“دوستت دارم های ” من هر صبح با آفتاب نگاه تو طلوع می کند… قهوه ام را شیرین نمی کنم چشمهای تو برایم کافی ست….
تو را دوست دارم مثل … مثل چی ؟ من ، خودِ این دوست داشتنم ، معیار دوست داشتن های جهان باید باشد …! من ، مانندِ هیچ چیز و هیچ کس می خواهمت ! من ، مانند خودم همین قدر ساده همین قدر بی انتها همین اندازه که باید باشد ! و دیگران نمی
شب که شب نیست ولی خواب آرامت خوش .. بعدِ تو باران ها تندیِ طوفان ها تلخیِ قهوه ی شب دوری و درد خوابمان را بردند … خوش بخوابی جانم با خیالاتِ وخیمی که پر است از عطرت تا سحر پشتِ نمِ پنجره ها جان به لب میمانم … خواب آرامت خوش …
پیپ نمیپرسه چرا ، پیپ ازت دلیل نمیخواد ، سرزنشــــت نمیکنه ، پیپ درک میکنه مِثِ پیپ باشید …
تنهایی میز کنار پنجره است در کافه ی همیشگی تنهایی انبوه فیلترهای سیگار است میان قهوه های باید حجم بی نهایت کتاب قدم زدن با افکار گوش دادن به امپیریم فیلم های بلاتار تنهایی لمس دقیق لحظه هاست روی کاناپه ی افسردگی حس گیج بودن در خواب ظهر پاییزی
دلم نه عشق میخواهد نه دروغهای قشنگ ، نه ادعاهای بزرگ نه بزرگهای پر ادعا! دلم یک فنجان قهوه داغ میخواهد و یک دوست که بشود با او حرف زد و بعد پشیمان نشد!
نمیایی برایت قهوه می ریزم، کمی شیر، دو قاشق شمی گذارم جلویت روی میز، گلدان گل را کنارتر می گذارم تا بهتر ببینمت. قیافه جدی به خودم می گیرم و با لهجه ای که حالا برای خودم هم بیگانه است، می گویم: قهوه ات سرد میشود. هر کجا که هستی، زودتر به خانه بیا و
وعده ی پاییز را به عاشقان میدم در وسط مرداد ماه ! دوباره شروع می شود باران های تند چتر های باز دلشوره های خیس خورده پشت چراغ های قرمز فال های نم کشیده انار های سرخ نارنگی های سبز دوباره شروع می شود روزهای نصفه نیمه شب های بی پایان عطر قهوه های تلخ
وعده ی پاییز را به عاشقان میدم در وسط مرداد ماه ! بیشتر بخوانید »
تو باید باشی درست در همین حوالی در همین روزها که دستانم لحظه لحظه گرمی دستانت را طلب می کند. تو باید باشی و نیستی ودیریست دستانم را لمس تن فنجان قهوه ام گرم می کند…
بعد از ۴ سال هنوز باید حواسم را جمع کنم. گاهى که حواسم پرتِ سکوت خانه مىشود یا نگاهم به عکسى مىافتد و فکرم پى خاطرهایى مىرود، دستهایم به عادت بیست و چند ساله، دو فنجان قهوه درست میکنند! خالی کردن فنجان دوم توی ظرفشویی عذاب است …