در قهوه ی چشمان تو
در قهوه ی چشمان تو اسرار عجیبی ست چشمان تو نوشیدنی خوب و نجیبی ست ترکیب تو با چارقدت حادثه ساز است توصیف تودر روسری ات کار ادیبی ست
در قهوه ی چشمان تو اسرار عجیبی ست چشمان تو نوشیدنی خوب و نجیبی ست ترکیب تو با چارقدت حادثه ساز است توصیف تودر روسری ات کار ادیبی ست
امروز بازهم پیپ کشیدم آرام، زیاد، با احساس… همه ی تورا، همه ی آنچه که از تو با من باقی مانده بود را دود کردم با همین پیپ ایرانی پاسارگادتاباکی دوست داشتنی…
کنار پنجره غبار گرفته ایستادم ، پیپم را تنفس کردم وجرعه جرعه از گذشته ای نوشیدم که طعم گسِ قهوه اش چشمم را پر از اشک وکنارم را ازتو خالی کرد…
بعد از نبودنت تمام زندگیم معکوس رقم خورد روز به روز از مرگ دور می شوم فصلهای زندگیم همه بهم خورده پاییز شکوفه میزنم و در بهار می خشکم….. برف جای باران می بارد و باران جای برف……. و هیچوقت نفهمیدم , من پیپ کشیدم یا پیپ من را !
ﺗﻮﻯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻗﺎﺑﻞ ﭘﯿﺶﺑﯿﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ! ﺍﯾﻨﻮ ﺗﻮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺧﻮﺩم ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ. ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﻡ، ﺍﺻﻼً ﻓﮑﺮ نمیکرﺩﻡ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺑﺸﻪ، ﺍﻣﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ… ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﻤﯿﺸﻪ، ﺍﻣﺎ ﺑﻬﺘﺮﺵ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﺪ… ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻭﺍﺳﻪ ﯾﻪ
گم کرده ام شنبه ای راکه در آن قهوهی چشمانت، سرونمیشود، تو پاییزیترین، اتفاق فال منی که به دهان نرسیده تلخ شد
تلفنت را بردار به من زنگ بزن و مرا به یک کافه دعوت کن به صرف قهوه … راستش را که بخواهی این عصرهای پنجشنبه بدون تو راحت از گلویم پایین نمیرود