یک روحیم در دو جسم متفاوت !
پیپ هایم را آتش زدم تمام بدنم تاول زد… من و پیپم یک روحیم در دو جسم متفاوت !
و در حضورش …
صبح ها باید یکی باشد یکی که دزدانه نگاهش کنی دزدانه راه رفتنش را بپایی و دزدانه ببوسی اش، و محکم بغلش کنی و در حضورش … طعمِ تلخیِ قهوه ات را نفهمی
با همین پیپ ایرانی پاسارگادتاباکی دوست داشتنی
امروز بازهم پیپ کشیدم آرام، زیاد، با احساس… همه ی تورا، همه ی آنچه که از تو با من باقی مانده بود را دود کردم با همین پیپ ایرانی پاسارگادتاباکی دوست داشتنی …
کمی زندگی کنیم 🙂
بیا قانون “دوستت دارم” را بین خودمان وضع کنیم:) صبح ها تلفنت را بردار به عکسم خیره شو:) طوری که انگار قرار است برای همیشه نباشم:) “صبحت بخیر” را طوری بگو که “عزیزم” ها و “جانم” هایش آزاد شود و بریزد به رگ هایم بگذار همین اول صبح تنِ من
فرا رسیدن ماه مهمانی خدا مبارک
🌙 رمضان ، شهر عشق و عرفان است رمضان ، بحر فیض و احسان است رمضان ، ماه عترت و قرآن گاه تجدید عهد و پیمان است فرا رسیدن ماه مهمانی خدا مبارک 🙏🌹 التماس دعا رحیمی
چه شیرین شود
چه شیرین شود “قهوه” اگر نامت بیوفتد ته فنجانم… چه بی امان شود؛ “خنده” اگر تعبیر شوند این فال ها….!
قهوه ام را نوشیدم
قهوه ام را نوشیدم نیت کردم دیدم، دیدنت محال است فنجان غمگین به گریه نشست به کدام هجوم روزگار نمی دانم …! به کدام خلاء پوچ زمان نمی دانم؟ بی تو… سقوط خواهم کرد از این نردبان زنگ زده فنجان خیالاتم چمباتمه زده دستانم را غوز کرده ام بر شماره
اگر نامت بیوفتد ته فنجانم…
چه شیرین شود “قهوه” اگر نامت بیوفتد ته فنجانم… چه بی امان شود؛ “خنده” اگر تعبیر شوند این فال ها….!
عصرانه
عصرانه دلم گوشهی دنجِ یک کافهرا میخواهد که فقط من باشم و تو… میخواهم در ازدحام سنگین این شهر پُرنگاه، تنها تو را ببینم .. روبهرویت بنشینم، تو به من قهوه تعارف کنی و من غرقِ درقهوهی چشمانت طعم خوشِ بودنت را با تمام وجود سربکشم…