می چسبد در این بهار
می چسبد در این بهار کنارِ این شکوفه ها کنارِ باران های بی قرار و ناگهانی اش یک فنجان قهوه ی تازه دم که کنارش آدمی از جنس عطرِ اردیبهشت نشسته باشد…
می چسبد در این بهار کنارِ این شکوفه ها کنارِ باران های بی قرار و ناگهانی اش یک فنجان قهوه ی تازه دم که کنارش آدمی از جنس عطرِ اردیبهشت نشسته باشد…
غروب بهار با عطر شکوفه ها قهوه ام را سر می کشم چہ باشی چہ نباشی لحظہ هایم بارانی ست رادیو اسموک
همین لبخندِ کمرنگت برای حال من خوب است نِکو باشد بهار تو،هوای سال من خوب است زدی لبخند اجباری به لبها و نمی دانی که با لبخند با اجبار هم ،احوال من خوب است همین لبخند کمرنگی که از تأثیر آن بر من به گونه چال می افتد،کنار خال من،خوب است کنارت بی قراری ها،همین
بر بلندای فلک ذکر ملائک یا علیست هر که گوید یا علی؛ در روز محشر با علیست در طواف کعبه گر با دیدهی دل بنگری هر طرف آئینهای باشد کزان پیدا علیست شهادت مظلومانه اولین شهید محراب حضرت علی علیه السلام , بزرگ مرد تاریخ بشریت را به عموم مسلمین جهان، تسلیت عرض مینمائیم.🖤
شهادت مظلومانه اولین شهید محراب حضرت علی علیه السلام بیشتر بخوانید »
متنی ندارم حرفم حرف ساده ایست امشب مرا یاد کن در هر الغوث که میگویی شاید به حق یا رب گفتنت خلصنایت برای من هم مستجاب شود التماس دعا 🙏🏴
می دانم… امسال اولین برف که ببارد یاد اولین قهوه ای خواهم افتاد که کنار یک خیابان جا ماند و سرد شد.. کنار آن خیابان، نزدیک درختانش، یکجا، یک گوشه، هنوز مینویسم از تو و آن زمستانی که بودی اما انگار بهار بود… رادیو اسموک
بیا از هم جدا شویم، آخر با هم بودنِ ما چه فایده ای دارد؟ من سنتی گوش میکنم تو پاپ من قهوه مینوشم تو چای من عاشق پیپ هستم تو عاشق سیگار من عاشقِ پائیز و تنهایی اَم تو عاشقِ بهار و شلوغی… ببین! من و تو حتی در کوچکترین چیز هم تفاهم نداریم …
فکر می کنم به امروز! به تو! به تمام چیزهایی که از تو خبر می دادند! به میز دنج دو نفره ی کافه! به جای خالیت.. به چای یا دمنوشی که اگر امروز بودی حتمن سفارش می دادی! به قهوه فرانسه ی من که از دهن می افتاد! به حرف هایی که میشد رد و
بهار را ببین چگونه از خود می تکاند برگ های فرسوده را تو هم جوانه ای بزن، سبز شو بهار ادامه لبخندهای تو خواهد بود… رادیو اسموک
ببین چقدر صمیمانه در تو حل شده ام “تو” قهوه می خوری و “من” خوابم نمی برد…. رادیو اسموک