روز نوشته ها

عطر جعبه ی توتون

دلتنگم و این بلند ترین مثنوی دنیاست عصاره ای با طعم تلخ قهوه های عصرانه اهنگی به غمگینی تمام موسیقی های غم انگیز دنیا دلیل تمام اشک ها وخلاصه ی تمام بغض ها… دلتنگم و دلتنگی رازی نهفته در تنهایی من است که هر بار با دیدن قاب عکست با استشمام عطر جعبه ی توتون […]

عطر جعبه ی توتون بیشتر بخوانید »

پدرانمان چه میکردند با اندوه هایشــان ! قهوه ؟ توتون !

بارها دلم خواسته است بروم به قهوه خانه روستایی دور خــیره شوم به جــماعت و ناگـهان بپرسم از آنها: برادران! قبل از کشت تنباکـو قبل از کشت توتون پدرانمان چه میکردند با اندوه هایشــان…؟ رادیواسموک با تشکر از ماسترو رحیمی 

پدرانمان چه میکردند با اندوه هایشــان ! قهوه ؟ توتون ! بیشتر بخوانید »

من همیشه قهوه ام را

غروب تکیه بر صندلی خاطرات در سکوت وانزوای واژه ها قهوه ای تلخ حسرت را مزه میکنم چه خوب که در این کافه شکر سرو نمیشود!… من همیشه قهوه ام را با شیرینی رویایت پشت همین میز تک نفره سر میکشم رادیو اسموک

من همیشه قهوه ام را بیشتر بخوانید »

مرد اگر بودم

مرد اگر بودم نبودنت را غروب‌های زمستان در قهوه خانه ی دوری پیپ می کشیدم. نبودنت دود می‌شد و می‌نشست روی بخار شیشه‌های قهوه خانه. بعد تکیه می‌دادم به صندلی چشم‌هایم را می‌بستم و انگشتانم را دور استکان کمر باریک چای داغ حلقه می‌کردم تا بیشتر از یادم بروی نامرد اگر بودم نبودنت را تا

مرد اگر بودم بیشتر بخوانید »