در دست تعمیر
قاصدک ها بیکار نشسته اند… و تهِ فنجان های قهوه خبرِ شیرینی نیست… سالهاست جاده هایی که به تو می رسند در دست تعمیر اند …! رادیواسموک
قاصدک ها بیکار نشسته اند… و تهِ فنجان های قهوه خبرِ شیرینی نیست… سالهاست جاده هایی که به تو می رسند در دست تعمیر اند …! رادیواسموک
من باشم و تو باشی و دو فنجان خالیِ تلخ… با قهوه ی چشمانت بی خواب شوم و با قند لبخندت شیرین… چنان نگاهت کنم تا سپیده دم که گویی سخن نگفته عاشقی با معشوقش این چنین… هیتلر جانت شوم و برای بدست آوردن مساحت کل وجودت جهانی را بهم ریزم… رادیو اسموک
باید دوچرخه ام را بردارم… و به روزهای کودکی ام برگردم… به سرزمین مادری ام… به بوی بهار نارنج… باغ های زیتون… به بوی قهوه … به جایی که اولین بار چشم های تو را دیدم… می خواهم به تو برگردم… دلم تنگ است…
پیام مدیریت مجموعه #پاسارگادتاباک #انجمن_پیپ_ایران 🇮🇷 🌱🌼 به مناسبت نوروز ۱۴۰۳ 🌷 به نام حضرت دوست 🌸 وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهی ای سرانگشت تو آغاز گل افشانیها 🤍 فرارسیدن سال نو و نوروز باستانی را به شما و خانواده محترمتان شاد باش گفته و برایتان سالی سرشار از شادی و
بهار را ببین چگونه از خود می تکاند برگ های فرسوده را تو هم جوانه ای بزن، سبز شو بهار ادامه لبخندهای تو خواهد بود…
زمستان دارد به بهار بر میگردد شاید تو هم به من بازگشتی ولی دیگر سیاهی به موهایم بر نمی گردد… قهوه های از دهن افتاده طعم خوبی ندارند … و عشق هر چقدر هم شعبده بازِ ماهری باشد نمی تواند اندوه را در دست هایش غیب کند و شادی را از کلاهاش بیرون بیاورد! …
یک فنجان قهوه، دستانت که میان گیسوانم میرقصد، دوستت دارمی که آرام زمزمه میکنی، اشک شوقی که از گوشه چشمم میچکد… منی که از خواب میپرم … رادیو اسموک
به قهوه میمانی تلخی اما دلچسب … من به رسم همیشه قهوه ام را شیرین میخورم و دستان گرمت را در دست میفشارم تا حلاوتش عشق را گواراتر کند به قهوه می مانی تو را باید داغ داغ سر کشید… تا از دهن نیفتاده ای… رادیواسموک
چای گیجی وسط کافه ی دنیا بودم! قند لبخند تو پیش همه محبوبم کرد دور کردند تورا تا که مرا سرد کنند، تلخی بی کسی ام قهوه ی مرغوبم کرد! رادیواسموک
دلتنگیهایم را بعد از تو در کنج تنهایی اتاقم غرق در دود سیگار با یک فنجان قهوه ی تلخ سر کشیدم شاید تلخی کامم تلخی روزگارم را خنثی کند رادیواسموک