برایم کافی ست
کمی از تو را اضافه میکنم به قهوه تلخم فرقی نمی کند فال هرچه که می خواهد باشد آغشته به تو.باشد برایم کافی ست
کمی از تو را اضافه میکنم به قهوه تلخم فرقی نمی کند فال هرچه که می خواهد باشد آغشته به تو.باشد برایم کافی ست
صبح شد،خورشیددلتنگ نگاه توست برخیز،دوباره برزندگی ام مثل خورشیدصبحگاهی طلوع کن تاباردیگرازنگاه پرمهرت جانی دوباره بگیرم چه زیباست صبحی که قهوه ی تلخ رادرکنارتوشیرین بنوشم
عزیزم، توی فال قهوه ات یک عاشق افتاده نگاهم. کن ببین تعبیر. فالت میشودباشم،،،،،،
از تـــو چیز زیادی نمی خواهم دستم را که بگیری گرم می شوم . لبخند که بزنی دنیا شیرین می شود آن قدر که این فنجان قهوه زیر باران فجایع بچسبد ماه پا به فالم بگذارد و ستارگان دیـگر خاری به چشم شب هایم نباشند … !
یادت است میگفتی سیگار را کنار بگذارم ؟ من سیگار را کنار گذاشتم اما طعم تلخش را نه ! روزگار امروز به من فهماند که چیزهای تلختری از قهوه و سیگار هم هست ! ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺩﺍﺭﻡ ﯾﮏ ﺩﻝ ﻏﻤﮕﯿﻦ یه تن رنجور از زخم یه ذهن خسته ﻭ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﺭﺩ ﺑﯽ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ
🏴 إِنَّا لِلَّٰهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ 😔 🇱🇧🇮🇷🇵🇸 سید حسن نصرالله سلام ما را به حاج قاسم برسان 🏴
إِنَّا لِلَّٰهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ🏴 بیشتر بخوانید »
هوا سرد است و آتشِ نگاهِ تو روشن…! چایِ باران در فنجانِ قهوه ای چشمم دَم کشیده است ؛ نترس! شانه ات را نزدیک تر کن دردهایم از دهن افتاده اند…
شانه ات را نزدیک تر کن دردهایم از دهن افتاده اند… بیشتر بخوانید »
من عادت دارم قهوه را تلخ بنوشم تلخ تلخ… به تلخی یک عشق ناکام… به تلخی یک رفتن… یک فراموش شدگی… به تلخی دلهای دور از هم… به تلخی حرفای نگفته ی محبوس در زندان گلو… به تلخی تنهایی در نقطه ی شروع به تلخی بغض های شکسته و عبوس من عادت دارم قهوه را
قهوه ات را بنوش روزنامه ات را ورق بزن در ستون ادبی کسی برایت شعر تازه ای گفته است در صفحه ی حوادث کسی خودش را با عکس تو به دست رود سپرده است و در ورقی دیگر سیاستمداران جهان فتنه ی چشمان تو را پشت تیترهای درشت بی خاصیت پنهان کرده اند اما تو
چشمان بلوطی ات از سراشیبی آفتاب پاییز فرو میریزد درون قهوه ای ک ب یادت در دهان سکوتم مزه بوسه های نداده ات رامیدهد میبینی چه شیرین تلخم میکنی از حجم نبودنت