من همیشه قهوه ام را
غروب تکیه بر صندلی خاطرات در سکوت وانزوای واژه ها قهوه ای تلخ حسرت را مزه میکنم چه خوب که در این کافه شکر سرو نمیشود!… من همیشه قهوه ام را با شیرینی رویایت پشت همین میز تک نفره سر میکشم رادیو اسموک
غروب تکیه بر صندلی خاطرات در سکوت وانزوای واژه ها قهوه ای تلخ حسرت را مزه میکنم چه خوب که در این کافه شکر سرو نمیشود!… من همیشه قهوه ام را با شیرینی رویایت پشت همین میز تک نفره سر میکشم رادیو اسموک
بی خیال تمام دلواپسی هایت… یک موسیقی دلنواز گوش کن! پیپت را چاق کن و فنجان قهوه ات راسربکش وبگذارآنقدر حالت خوب باشد که یادت برود امروز چند شنبه است ..❤️☕️ رادیو اسموک
جُمعه مرد بی معشوقه ایست با پیرهنی چروک که تنهایی اش را لای شعرهایش پُک میزند، فقط شبها کمی خاکستری تر… رادیواسموک
مرد اگر بودم نبودنت را غروبهای زمستان در قهوه خانه ی دوری پیپ می کشیدم. نبودنت دود میشد و مینشست روی بخار شیشههای قهوه خانه. بعد تکیه میدادم به صندلی چشمهایم را میبستم و انگشتانم را دور استکان کمر باریک چای داغ حلقه میکردم تا بیشتر از یادم بروی نامرد اگر بودم نبودنت را تا
زمستان یک تو میخواهد یک تو که دستانش را بشود بی هیچ دلهرهای گرفت یک تو که بشود این خیابانهای یخ زده را گرم قدم زد… ❄️❤️ رادیو اسموک
خودم را به صرف یک فنجان قهوه و پیپ دعوت می کنم … گیجم… مثل اسفند که معشوقهی زمستان است اما… همه میخواهند دستش را در دست بهار بگذارند! رادیو اسموک
Best death Eating “QajariCoffee” Because Always The base is a “mistress” بهترین مرگ، خوردن قهوه ی قجری است چون همیشـه پـای یــک #معشـــوقـه در میان است…
برخیز که حجت خدا میآید رحمت زحریم کبریا میآید از گلشن عسگری گذر کن که سحر بوی گل نرگس از فضا میآید میلاد حضرت مهدی (عج) بر همه شیعیان مبارک
دلتنگم و این بلند ترین مثنوی دنیاست عصاره ای با طعم تلخ قهوه های عصرانه اهنگی به غمگینی تمام موسیقی های غم انگیز دنیا دلیل تمام اشک ها وخلاصه ی تمام بغض ها… دلتنگم و دلتنگی رازی نهفته در تنهایی من است که هر بار با دیدن قاب عکست با استشمام عطر جعبه ی توتون
پیپت را روشن کن و در سکوت شب نقش رویاهایت را به تصویر بکش ایمانداشته باش به خدایی که نا امید نمی کند و رحتمش بی پایان است … رادیو اسموک