روز نوشته ها

صبح شد،خورشیددلتنگ نگاه توست

صبح شد،خورشیددلتنگ نگاه توست برخیز،دوباره برزندگی ام مثل خورشیدصبحگاهی طلوع کن تاباردیگرازنگاه پرمهرت جانی دوباره بگیرم چه زیباست صبحی که قهوه ی تلخ رادرکنارتوشیرین بنوشم

صبح شد،خورشیددلتنگ نگاه توست بیشتر بخوانید »

از تـــو

از تـــو چیز زیادی نمی خواهم دستم را که بگیری گرم می شوم . لبخند که بزنی دنیا شیرین می شود آن قدر که این فنجان قهوه زیر باران فجایع بچسبد‌ ماه پا به فالم بگذارد و ستارگان دیـگر خاری به چشم شب هایم نباشند … !

از تـــو بیشتر بخوانید »

یادت است میگفتی سیگار را کنار بگذارم ؟

یادت است میگفتی سیگار را کنار بگذارم ؟ من سیگار را کنار گذاشتم اما طعم تلخش را نه ! روزگار امروز به من فهماند که چیزهای تلختری از قهوه و سیگار هم هست ! ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺩﺍﺭﻡ ﯾﮏ ﺩﻝ ﻏﻤﮕﯿﻦ یه تن رنجور از زخم یه ذهن خسته ﻭ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﺭﺩ ﺑﯽ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ

یادت است میگفتی سیگار را کنار بگذارم ؟ بیشتر بخوانید »

إِنَّا لِلَّٰهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ🏴

🏴 إِنَّا لِلَّٰهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ 😔 🇱🇧🇮🇷🇵🇸 سید حسن نصرالله سلام ما را به حاج قاسم برسان 🏴

إِنَّا لِلَّٰهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ🏴 بیشتر بخوانید »

شانه ات را نزدیک تر کن دردهایم از دهن افتاده اند…

هوا سرد است و آتشِ نگاهِ تو روشن…! چایِ باران در فنجانِ قهوه ای چشمم دَم کشیده است ؛ نترس! شانه ات را نزدیک تر کن دردهایم از دهن افتاده اند…

شانه ات را نزدیک تر کن دردهایم از دهن افتاده اند… بیشتر بخوانید »

من عادت دارم قهوه را تلخ بنوشم

من عادت دارم قهوه را تلخ بنوشم تلخ تلخ… به تلخی یک عشق ناکام… به تلخی یک رفتن… یک فراموش شدگی… به تلخی دلهای دور از هم… به تلخی حرفای نگفته ی محبوس در زندان گلو… به تلخی تنهایی در نقطه ی شروع به تلخی بغض های شکسته و عبوس من عادت دارم قهوه را

من عادت دارم قهوه را تلخ بنوشم بیشتر بخوانید »

قهوه ات را بنوش

قهوه ات را بنوش روزنامه ات را ورق بزن در ستون ادبی کسی برایت شعر تازه ای گفته است در صفحه ی حوادث کسی خودش را با عکس تو به دست رود سپرده است و در ورقی دیگر سیاستمداران جهان فتنه ی چشمان تو را پشت تیترهای درشت بی خاصیت پنهان کرده اند اما تو 

قهوه ات را بنوش بیشتر بخوانید »