روز نوشته ها

خیلی وقت است :)

خیلی وقت است 🙂 نگاهِ منتظر به آمدنت لایِ آن در کافه ی همیشگیِ مان که قول آمدنت را داده بودی گیر کرده است سال هاست که من پشتِ آن صندلیِ چوبین قهوه ام را خورده ام و خیره به صندلیِ خالی ات با قهوه ی نخورده ات فالِ قهوه می گیرم فنجان قهوه ام […]

خیلی وقت است :) بیشتر بخوانید »

تنها تو نیستى

پیپ هست ،قهوه هست هوا دیگر مانند آن روزها بس ناجوانمردانه سرد نیست .. من هستم ،یادت هست عطرت هست .. شاید باورت نشود اما نفس هم هـــنوز هست…. تنها تو نیستى!!! تنها تو نیستى و من فراموش کرده بودم .. حالا همه ى راه را تنها که نه.. با پیپ ،قهوه ،هوایى بس ناجوانمردانه

تنها تو نیستى بیشتر بخوانید »

باید تمام دغدغه ها را تا کرد

باید تمام دغدغه ها را تا کرد روی طاقچه ی بیخیالی گذاشت باید غصه ها را مچاله کرد و از پنجره پرت کرد بیرون اول هفته، یک گوشه دنج میخواهد بایک فنجان قهوه و‌ یک پیپ چاق ‌‌‌…

باید تمام دغدغه ها را تا کرد بیشتر بخوانید »

حتی بیشتر از تمام پیپ هایم …

تو را دوست دارم مثل … مثل چی ؟ من ، خودِ این دوست داشتنم ، معیار دوست داشتن های جهان باید باشد …! من ، مانندِ هیچ چیز و هیچ کس می خواهمت ! من ، مانند خودم همین قدر ساده همین قدر بی انتها همین اندازه که باید باشد ! و دیگران نمی

حتی بیشتر از تمام پیپ هایم … بیشتر بخوانید »

تسلیت به مردم شریف ایران

تسلیت به مردم شریف ایران حادثه دلخراش آتش‌سوزی در بندر شهید رجایی، قلب ملت ایران را به درد آورد. با کمال تأسف و تأثر، وقوع حادثه ناگوار در بندر شهید رجایی را که منجر به جان‌باختن و آسیب دیدن جمعی از هم‌وطنان گرامی مان شد، به خانواده‌های داغدار و مردم شریف ایران تسلیت عرض می‌کنیم

تسلیت به مردم شریف ایران بیشتر بخوانید »

پنج انگشت دوست داشتنی !

و چه قدر خسته‌ام از «چرا؟» از «چه گونه!» خسته‌ام از سؤال‌های سخت پاسخ‌های پیچیده از کلمات سنگین فکرهای عمیق پیچ‌های تند نشانه‌های بامعنا، بی‌معنا… دلم تنگ می‌شود گاهی، برای یک «دوستت دارم» ساده دو فنجان قهوه ی داغ « سه روز تعطیلی در زمستان » چهار خنده‌ی بلند و پنج انگشت دوست داشتنی!

پنج انگشت دوست داشتنی ! بیشتر بخوانید »

می نشینم‌ تا تو یک روز بیایی …

نمیایی برایت قهوه می ریزم، کمی‌ شیر، دو قاشق می گذارم جلویت روی میز، گلدان گل را کنارتر می گذارم تا بهتر ببینمت. قیافه جدی به خودم می گیرم و با لهجه‌ ای که حالا برای خودم هم بیگانه است،  می گویم:  قهوه ات سرد می‌‌شود. هر کجا که هستی، زودتر به خانه بیا و

می نشینم‌ تا تو یک روز بیایی … بیشتر بخوانید »

خالی کردن فنجان

بعد از ۴ سال هنوز باید حواسم را جمع کنم. گاهى که حواسم پرتِ سکوت خانه مى‌شود یا نگاهم به عکسى مى‌افتد و فکرم پى خاطره‌ایى مى‌رود، دست‌هایم به عادت بیست و چند ساله، دو فنجان قهوه درست می‌کنند! خالی کردن فنجان دوم توی ظرفشویی عذاب است …

خالی کردن فنجان بیشتر بخوانید »