کنار پنجره
کنار پنجره غبار گرفته ایستادم ، پیپم را تنفس کردم وجرعه جرعه از گذشته ای نوشیدم که طعم گسِ قهوه اش چشمم را پر از اشک وکنارم را ازتو خالی کرد…
کنار پنجره غبار گرفته ایستادم ، پیپم را تنفس کردم وجرعه جرعه از گذشته ای نوشیدم که طعم گسِ قهوه اش چشمم را پر از اشک وکنارم را ازتو خالی کرد…
بعد از نبودنت تمام زندگیم معکوس رقم خورد روز به روز از مرگ دور می شوم فصلهای زندگیم همه بهم خورده پاییز شکوفه میزنم و در بهار می خشکم….. برف جای باران می بارد و باران جای برف……. و هیچوقت نفهمیدم , من پیپ کشیدم یا پیپ من را !
ﺗﻮﻯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻗﺎﺑﻞ ﭘﯿﺶﺑﯿﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ! ﺍﯾﻨﻮ ﺗﻮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺧﻮﺩم ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ. ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﻡ، ﺍﺻﻼً ﻓﮑﺮ نمیکرﺩﻡ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺑﺸﻪ، ﺍﻣﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ… ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﻤﯿﺸﻪ، ﺍﻣﺎ ﺑﻬﺘﺮﺵ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﺪ… ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻭﺍﺳﻪ ﯾﻪ
گم کرده ام شنبه ای راکه در آن قهوهی چشمانت، سرونمیشود، تو پاییزیترین، اتفاق فال منی که به دهان نرسیده تلخ شد
تلفنت را بردار به من زنگ بزن و مرا به یک کافه دعوت کن به صرف قهوه … راستش را که بخواهی این عصرهای پنجشنبه بدون تو راحت از گلویم پایین نمیرود
بایدتمام دغدغه ها را تاکرد روی طاقچه ی بیخیالی گذاشت باید غصه ها را مچاله کرد و از پنجره پرت کرد بیرون اول هفته، یک گوشه دنج میخواهد بایک فنجان قهوه و یک پیپ چاق …
باران میبارد و من چشم به راهت هستم در پی آتشی ازبرق نگاهت هستم قهوه و چای و نسکافه مرا گرم نکرد چون به دنبال همان شال سیاهت هستم شب و تنهایی و سیگار ولی فندک نیست من فقط منتظرشعلهی آهت هستم
بند دلم پاره شد،کنج دلت جااای کیست … قهوه و فااالم بشو، فال دلت بهر کیست… ابرم دلم رعد زد،تا که ببارد تراااا… این همه دیوانگی،بابت باران کیست… فصل دلم تازه شد،غم ز دلم دور شد… فصل بهارم تویی،فصل بهار تو کیست… نسیم زندگانی،خش خش برگااای پیر… نسیم عمرم تویی،باد هزین تو
سیل بیاید، برف ببارد، طوفان بشود، اصلا، همه ی دنیا را، باد و برف و باران ببرد، به من هیچ ربطی ندارد! وقتی تو، دلم را برده ای. وقتی عشقت، طوفان به پا می کند هر دم. وقتی نبودنت، بارانی ام می کند. وقتی خواستنت، طعم قهوهی گرم در یک صبح اردیبهشتی را دارد… .