آخرین سیگار هم ته گرفت !
ساکت و خیره به عکست بوی سوختنی می آید …! به خودم می آیم ، لعنتی آخرین سیگار هم ته گرفت !
فقط پیپ می کشند و پیپ می کشند و پیپ می کشند …
هستند کسانی که از شدت دلتنگی به کما رفته اند … حرف نمیزنند … راه می روند … نفس میکشند … ولی چیزی حس نمیکنند !!!! فقط پیپ می کشند و پیپ می کشند و پیپ می کشند …
طلوع
“دوستت دارم های ” من هر صبح با آفتاب نگاه تو طلوع می کند… قهوه ام را شیرین نمی کنم چشمهای تو برایم کافی ست….
این قهوه هم سرد شد
این قهوه هم سرد شد، حتما باز هم پشت آن ترافیک همیشگی گیر کرده ای… می دانی جانم، انتظار کشیدن دلهره دارد، دلهره از اینکه نیایی. اما چشیدن این قهوه سرد ترسناک است! بعضی چیزها نباید از دهن بیفتند، چون دیگر طعم گذشته را ندارند، من از خیلی دیر آمدن
اگه به قلبم شلیک کنی!
هیچ دوست ندارم موقع پیپ کشیدن یکی بهم ظل بزنه….چرا دستات میلرزه؟ توکه کشتنو خوب بلدی! من غول آخر این بازیم… بیا این بازی لعنتیو تموم کنیم….فقط یادت باشه اگه به قلبم شلیک کنی! اول خودت game over میشی …
غریب ترین روز هفته
سه شنبه غریب ترین روز هفته است نه می تواند خودش را به دلخوشی های اول هفته پیوند دهد نه دلتنگی آخر هفته را باور دارد سه شنبه منم ، بایک فنجان قهوه در دست با یک پیپ برلبانم، معلق مانده بین زمین و آسمان !
تلخ شد
گم کرده ام شنبه ای راکه.درآن قهوه ی چشمانت، سرونمی شود،،، توپاییزیترین،اتفاق فال منی که به دهان نرسیده تلخ شد
جا گذاشته ام
کام مى گیرم از لحظات جوانى ام”””… و دود مى کنم… ثانیه به ثانیه آرزوهاى شیرینم را… که طعم تلخ قهوه گرفته است… در هوایى… که بوى تند سیگار مى دهد… در این ویرانکده ى مسکوت… بر سر دو راهی افسوس و بغض… ایستاده ام… با قامتى شکسته… در برابر
غرق در تنهایی میگذرد…!
در کافه ی تنهایی خود نشسته ام… در لیوان قهوه ام… خاکستر ریخته ام… من و این خاطرات مه آلود… خسته از یکدیگر… خسته از این لحظاتی که… غرق در تنهایی میگذرد…!