نازنینم:)
نازنینم🙂 در شلوغیِ بی انتهایِ ذهنت، سوزنِ یاد مرا هم میتوان انداخت! کافیست ثانیه ای، کاملا تصادفی، هنگام قهوه نوشیدنت، گذری گذرا کنم از دلت…
روز زن
مقام شامخ بانوی دو عالم و انتخاب زادروز دختر رسول الله ، همسر امیرالموئمنین و مادر حسنین به عنوان روز زن یادآور مرتبه والای شما در فرهنگ ایران زمین است. فرا رسیدن روز زن بر شما تهنیت باد. 🌹🙏 رحیمی
خیلی دیر تر 🙂
می آیی آرام و بی سر و صدا می آیی قدم به قدم در خیالم آنقدر آرام که نمی فهمم چطور دچارت می شوم:) و قول هایم را فراموش می کنم به خودم می آیم و میبینم قهوه ام سر رفته ! تو هنوزم حواسم را پرت می کنی:) این
فال
ڪمی از چشم هایت درون فنجانم بریز میخواهم این بار رد نگاه قهوه ایت سر از فال من در آورد
افتاب پاییز فرو میریزد
چشمان بلوطی ات از سراشیبی افتاب پاییز فرو میریزد درون قهوه ای ک ب یادت در دهان سکوتم مزه بوسه های نداده ات رامیدهد میبینی چه شیرین تلخم میکنی از حجم نبودنت
پشیمان است …
درست مثل فنجان قهوه که ته میکشد پنجره کمکم از تصویر تو تهی میشود! حالا من ماندهام و پنجرهای خالی و فنجان قهوهای که از حرفهای نگفته پشیمان است …
کاش می آمدی
می ترسم از اتفاق هایی که اصلا قرار نیست بیفتد! مثلا نیامدنت ندیدن لبخندت یا اینکه صدایم نکنی روبرویم ننشینی و فنجانی قهوه با تو نخورم یا اینکه زیر باران با تو قدم نزنم و دست هایت را نگیرم کاش می آمدی و این همه نمی ترسیدم
نسکافه و سیگار
توو زندگی یه روزایی ام مثل امروزه… سنگین وزن و کُند و چِقِر… با یه سردرد شیرین و یه بی قراریه بی معنیه یهویی چای و نسکافه و سیگار چک کردن بیمار گونه یه گوشی بیکار بهم ریختگی میز کارو یه میل عجیب به بیرون زدن، به فرار به کشیدن
تلخی
من عادت دارم قهوه را تلخ بنوشم تلخ تلخ… به تلخی یک عشق ناکام… به تلخی یک رفتن… یک فراموش شدگی… به تلخی دلهای دور از هم… به تلخی حرفای نگفته ی محبوس در زندان گلو… به تلخی تنهایی در نقطه ی شروع به تلخی بغض های شکسته و عبوس
باید یکی باشد …
باید یکی باشد … یکی که دزدانه نگاهش کنی دزدانه راه رفتنش را بپایی و دزدانه ببوسی اش و محکم بغلش کنی و در حضورش طعمِ تلخیِ قهوه ات را نفهمی باید یکی باشد …